متولد اول آذر شصتم. از اونهایی نیستم که راحت بشه سنشون رو از چهره حدس زد.
دوران راهنمایی و دبیرستان رو در سمپاد رشت گذروندم، بعدش مهندسی صنایع توی پلیتکنیک تهران خوندم و حین کار، تحصیلاتم رو با مدیریت فناوری اطلاعات در دانشگاه علامه ادامه دادم. ۲۵ سالگی با عشق زندگیم (سمیه) ازدواج کردم و با سپهر و سهند دوباره کودکی کردم تا بتونم بزرگ شم و پدری کنم.
توی این سالها، از پروژههای بزرگ مهندسی تا راهاندازی استارتاپ، از کار در بازارهای بحرانزده مثل ونزوئلا تا خلق محصولات دیجیتال برای میلیونها ایرانی در دیجیکالا، یه مسیر پرچالش اما پرماجرا رو تجربه کردم.
از همون روزهایی که وارد دنیای مهندسی صنایع مثل ارزیابی کار و زمان، MIS و تحلیل سیستم شدم ساختن و بهینهسازی سیستمهایی که بتونن کار رو سادهتر، اثربخشتر کنن برام خیلی جذاب بود. اینکه چطور میشه چیزی رو بهتر، سادهتر و کارآمدتر کرد. این علاقه منو برد سمت پیادهسازی نرمافزارهای سازمانی و ERP و SAP در کیسون. یکی از پروژههای کیسون این فرصت رو به من داد چندسالی تو ونزوئلا زندگی و کار کنم که این تجربه، دیدم نسبت به ایران، دنیا و انسانها بازتر کرد. ۲۵تو همین سالها بود که ازدواج کرده بودم سالگی ازدواج کردم؛ سمیه همراه زندگیمه و پدر دو تا پسرم، سپهر و سهند، هستم.
وقتی برگشتم ایران، مسیر SAP ERP رو توی مپنا ادامه دادم ولی دیدم این چیزی نیست که بخوام همه عمرم رو توش سر کنم و حوصلهام سررفته و دنبال یه کار جدیدترم. این شد که با ورود به دیجیکالا سر از دنیای استارتاپی ایران درآوردم؛ جایی که فرصت داشتم در شکلگیری محصولات و سرویسهایی نقش داشته باشم که زندگی میلیونها نفر رو راحتتر میکنن.
کیسون و دیجیکالا برام فصلهای مهمی از مسیر شغلیم بودند. جاهایی که فرصت داشتم هم چیزهای زیادی یاد بگیرم، هم روی آینده کشور تأثیر بذارم. تو کیسون یاد گرفتم چطوری یک کارشناس و متخصص مطمئن و متعهد باشم و تو دیجیکالا فرصت داشتم بزرگ فکر کردن و رهبری رو تجربه کنم و یاد بگیرم چطوری میشه به جوونترها کمک کرد که اونها مسیر شغلی بهتری داشته باشند و از نتایج و دستاوردهاشون لذت ببرن.
توی این سالها، هم تیم ساختهام، هم سرمایهگذاری کردهام، هم شکست خوردهام، هم رشد دادهام. تجربهم از حضور در دل اکوسیستم نوآوری ایران، مخصوصاً در نقش مدیرعامل دیجینکست، به من یاد داد اگرچه این خیلی مهمه که چطور از دل یک ایده خام، میشه محصول و کسب و کار ارزشمندی ساخت حتی اگر مسیرش پر از ابهام باشه — ولی چیزی که مایه افتخاره اون اثریه که رو زندگی آدمها میذاریم، رشدیه که تو مسیر حرفهای آدمها ایجاد میکنیم و تیمهاییه که باهاشون میشه دنیا رو فتح کرد و با موفقیتهاشون إحساس غرور کرد و از شکستهاشون درس گرفت.
برای من استارتاپ فقط ساختن محصول یا جذب سرمایه نیست؛ یه جور نگاه به دنیاست. اینکه بتونی مسئله رو ببینی، راهحل پیدا کنی، تیم بسازی، و بارها و بارها از نو فکر کنی. برای من، مسئلهای ارزش پرداختن داره که بتونه اثر عمیقی روی زندگی مردم بذاره؛ چیزی که فقط هدفش «پول» نباشه، بلکه «معنا» هم داشته باشه.
اگر بخوام خودم رو بازتعریف کنم، میگم: من یک سازندهام. با مسئلههایی زندگی میکنم که توی زندگی واقعی مردم اثرگذاره، به ایدهها و آدمها فرصت میدم، و با تمام وجود دنبال پیدا کردن راهی برای بهتر کردن دنیای کوچیک اطرافم هستم. به همون اندازه که ساختن برام لذتبخشه، دیدن رشد آدمها هم برام الهامبخشه. در کنار مسیر حرفهای، همیشه تلاش کردم کنار جوونترها باشم؛ بهعنوان منتور یا کوچ، کمکشون کنم بفهمن دقیقاً چی میخوان، چطور بهتره فکر کنن، و چطور میتونن راه خودشون رو پیدا کنن.
امروز بیشتر از هر زمان دیگهای ذهنم درگیر توسعهست: چرا جوامع عقب میمونن؟ چرا نوآوری در بعضی جاها به رشد واقعی منجر نمیشه؟ اینکه چطور میشه از دل دادهها، فرهنگ، تکنولوژی و آموزش، راهی پیدا کرد برای ساختن جامعهای بهتر؟ و ما چه سهمی میتونیم در تغییر این مسیر داشته باشیم؟